فرجام ازدواج بعد از جدال با مرگ
تاریخ انتشار: ۴ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۳۶۵۱۹۹
دلشوره عجیبی همه وجودم را فراگرفته بود، به همین خاطر به طرف نشانی باغی حرکت کردم که دخترم در آن جا مهمان بود؛ اما چیزی که می دیدم با آن چه خواهرم به من اطمینان داده بود، از زمین تا آسمان تفاوت داشت؛ اگرچه دست دخترم را گرفتم و از آن باغ کثیف بیرون کشیدم اما ...
به گزارش خراسان، زن 48 ساله ای که از خواهرزاده اش به اتهام توهین و افترا شکایت کرده بود، در حالی که پیامک های توهین آمیز را به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد نشان می داد، درباره این ماجرای تاسف بار گفت: صاحب دو دختر زیبا بودم که از همسرم طلاق گرفتم؛ چرا که دیگر نمی توانستم با اعتیاد و خیانت های متعدد او کنار بیایم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اگرچه سرپرستی دخترانم را به عهده گرفتم اما هیچ گاه خیانت های شوهر سابقم را فراموش نکردم و به همین دلیل حساسیت خاصی روی دخترانم داشتم تا آن ها مسیر اشتباه را در زندگی نروند. اما حدود 4 سال قبل بود که خواهرزاده ام جشن تولدی برای خودش در یکی از باغ های خارج از شهر گرفت اما من اجازه ندادم تا دختر 17 ساله ام در آن مهمانی شرکت کند چرا که مسیر دور بود و خودم نیز نمی توانستم در آن جشن تولد شرکت کنم ولی خواهرم با من تماس گرفت و اطمینان داد که فضای جشن دخترانه است ومشکلی برای دخترم رخ نمی دهد و در پایان شب خودشان «آرزو» را به خانه باز می گردانند.
از سوی دیگر نیز «آرزو» بسیار اصرار می کرد که باید حتما در جشن تولد دختر خاله اش شرکت کند. دیگر چاره ای جز موافقت نداشتم اما دلشوره عجیبی بر دلم افتاده بود و آرام و قرار نداشتم به همین دلیل چند ساعت بعد خودم راهی آن باغ شدم ولی نه تنها خواهرم در آن جا حضور نداشت بلکه جشن تولد آن ها مختلط بود و بساط گناه و مشروب خوری نیز وجود داشت.
این بود که دست دخترم را گرفتم و از آن جا خارج کردم ولی متاسفانه او در همان باغ با پسری بیکار و لا ابالی آشنا شده بود و از آن روز به بعد ارتباط تلفنی و خیابانی آن ها با یکدیگر آغاز شد. هر چه دخترم را نصیحت می کردم که این گونه ارتباط های هیجانی و هوس آلود فرجام تلخی دارد باور نمی کرد و بر ازدواج با آن پسر اصرار می ورزید. وقتی مخالفت های من شدت گرفت او با یک تهدید احمقانه دست به خودکشی زد اما خوشبختانه به موقع به مرکز درمانی رسید و از مرگ نجات یافت. چندروز بعد خواهر و خواهر زاده ام او را از بیمارستان ترخیص کرده و بدون اطلاع من به منزل خودشان برده بودند.
به همین دلیل مجبور شدم با ازدواج آن ها موافقت کنم ولی هنوز 6ماه بیشتر از ازدواجشان نگذشته بود که «آرزو» متوجه اشتباه خود شد چرا که فهمید پسری که به خاطر او دست به خودکشی زده است با زنان و دختران دیگری هم ارتباط دارد و مدام به او خیانت می کند. خلاصه از آن چه می ترسیدم دوباره بر سرم آمد و این بار دخترم درپی عشق خیابانی به دام مردی خیانتکار و معتاد افتاد که حالاهیچ ارزشی برای «آرزو» قایل نبود! اگر چه مدتی بعد دخترم در حالی که باردار بود از شوهرش طلاق گرفت و به خانه من بازگشت اما من دیگر با خواهر و خواهر زاده ام قطع ارتباط کردم و حتی زمانی که آن ها در خانه مادرم بودند به آن جا نمی رفتم تا عاملان بدبختی دخترم را نبینم تا این که چند روز قبل با مادرم تماس گرفتم که به دیدارش بروم ولی خواهر زاده ام آن جا بود و مادرم از او خواسته بود به خانه خودشان برود تا من به دیدار مادرم بروم. خواهر زاده ام با این رفتار مادرم به شدت عصبانی شد و پیامک های زشت و توهین آمیزی برای من فرستاد .اکنون می خواهم از او شکایت کنم اما ای کاش ...
با دستور سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد)بررسی های قانونی واقدامات مشاوره ای در این پرونده تاسف بار که فرجام تلخی داشت به کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
منبع: تابناک
کلیدواژه: آلودگی هوا فساد چای دبش اکبر رحیمی حمید نوری جزایر سه گانه فرجام ازدواج مرگ آلودگی هوا فساد چای دبش اکبر رحیمی حمید نوری جزایر سه گانه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۶۵۱۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رازگشایی از قتل هولناک دختر جوان
چند سال قبل، تلفن کشیک قتل پلیس آگاهی را تحویل گرفتم. هنوز دقایقی از تحویل تلفنهمراه نگذشته بود که زنگ آن به صدا درآمد. پشت خط مامور یکی از کلانتریهای تهران بود.-«سلام کارآگاه در یکی از سطلهای زباله منطقهای در مرکز شهر چند قطعه از جسد مثلهشده یک زن را پیدا کردیم.»
با گرفتن آدرس محل کشف جسد، دستور دادم صحنه را حفظ کرده تا خودم به محل بروم و پزشکی قانونی و تشخیص هویت را هم خبر کنند. روز تعطیل بود و۲۰ دقیقهای به محل کشف جسد رسیدم.داخل یک سطل در سه نایلون زباله قطعات مثلهشده یک دختر جوان بود. دستور دادم گشتهای پلیس سایر سطلهای منطقه را جستوجو کنند تا اگر عضو دیگری وجود دارد کشف شود. نوع رها کردن جسد نشان میداد قاتل میخواسته پیکر مقتول کشف شود که آن را در داخل سطل رها کردهاست.تا تیم بررسی صحنه جرم و پزشک قانونی جسد را معاینه کند، خودم و دو مامور کلانتری سری به اطراف منطقه زدیم و دوربینهای چند خانه و مغازههای اطراف را چک کردیم که هیچ سرنخی به دست نیامد.حضور تیمهای پلیسی وپزشکی قانونی در باعث شد اهالی با کنجکاوی در محل جمع شوند، به همین خاطر بازپرس دستور داد جسد را سریع به پزشکی قانونی منتقل کنند که مردم با آن صحنه فجیع روبهرو نشوند. پزشکی قانونی اعلام کرد ۴۸ تا ۷۲ ساعت از وقوع قتل میگذرد و به احتمال زیاد مقتول ابتدا خفه شده و بعد جسد مثله شده است.با بررسی لباس مقتول متوجه شدیم مدرک شناسایی همراه جسد نیست اما ناخنهای این دختر دارای طرح خاصی بود.به ماموران کلانتری گفتم، به احتمال زیاد مقتول ساکن همان منطقه کشف جسد باشد. با عکس طرح ناخن به تمام آرایشگاههای زنانه محل سر بزنید و ببینید این طرح کدام ناخنکار است. ازسوی دیگر با بررسی پروندههای فقدانی مشخص کنند، در روزهای گذشته چه کسی با مشخصات دختر جوان اعلام مفقودی کردهاست.روز بعد یکی از ماموران تماس گرفت و گفت؛ به چند آرایشگاه سر زدیم که یکی مدعی شد این طرح را روی ناخنهای دختر جوانی به نام مرجان کار کرده است. با شناسایی او و بررسیهای پروندههای مفقودی متوجه شدیم پنج روز قبل مادر او گم شدن دختر ۲۰ سالهاش را اعلام کرده است.قرار شد آزمایش DNA گرفته شود تا مطمئن شویم جسد مثله شده متعلق به مرجان است.پس از تایید آزمایش، خانواده او برای تحقیقات مقدماتی به اداره قتل آمدند. مادر او که در شوک مرگ فجیع دخترش بود، شروع به حرف زدن کرد و گفت: چند روز قبل ساعت ۴ صبح دخترم گفت با دوستانش به کوه میرود. صبح زود از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت. عصر هرچه زنگ زدیم پاسخگوی تلفن نبود و بعد گوشیاش خاموش شد. با دوستانش تماس گرفتم و فهمیدم دخترم پیش آنها نرفته و برنامهای هم برای کوه رفتن نداشتند؛ به همین دلیل گمشدن دخترم را به پلیس اطلاع دادم و با نامزدش مهران تماس گرفتم که او گفت اطلاعی از مرجان ندارد.دستور دادم پسر جوان احضار شود تا حضوری از او تحقیق کنم. ساعتی بعد پسر قد بلندی روبهرویم نشست و گفت که هیچ خبری از نامزدش ندارد و از شنیدن خبر مرگش در شوک است.به او گفتم فعلا از شهر خارج نشود و در دسترس باشد. با هماهنگی قضایی قرار شد، روز گمشدن مرجان آنتندهی موبایل خانوادهاش را بررسی کنند که ساعتی بعد اعلام شد گوشی مرجان و نامزدش در یک محل آنتندهی داشته است. با کشف این سرنخ، دستور بازداشتش را از بازپرس پرونده گرفتم. مهران بازداشت شد. از او خواستم واقعیت را بگوید که باز هم ادعاهای قبلیاش را تکرار کرد و مدعی بود در مرگ نامزدش هیچ دخالتی نداشته است.به او گفتم اگر واقعیت را بگوید به نفع خودش است که بعد از مکثی طولانی به قتل مرجان اعتراف کرد و گفت: روز حادثه با نامزدم قرار شد بیرون برویم و تفریح کنیم. صبح زود بود و او میخواست لباس بخرد اما همه جا بسته بود. یکدفعه دعوایمان شد و در اوج عصبانیت دستم را جلوی دهانش گرفتم. مرجان کبود و بیهوش روی زمین افتاد.تازه فهمیدم چهکار کردهام و برای خلاصی از جسد، آن رامثله کرده و درسطل زباله رها کردم. در این مدت با صحنهسازی سعی کردم خود را بیگناه نشان دهم اما خون مرجان دامن من را گرفت و دستگیر شدم. با اعترافات مهران، راز این جنایت هولناک فاش و متهم پس از تحقیقات روانه زندان شد.